تاریخ: ۰۷ شهريور ۱۳۹۹ ، ساعت ۱۵:۵۳
بازدید: ۱۵۷
کد خبر: ۱۲۷۸۹۳
سرویس خبر : انرژی

طنز پالایشگاهی / نجواهایی از پشت برج تقطیر!

می متالز - باد میاد. بوی تند گرانول گوگرد درست از پشت واحد ایزومراسیون به مشام می رسه. یک کارگر که تازه دوچرخه اش رو یه کناری گذاشته پایین واحد کک سازی آچار بدست با تجهیزات ور می ره. اما این طرف تر صداهایی به گوش می رسه وانگار دونفر دارند پشت برج تقطیر با هم شوخی می کنن و می خندن:
طنز پالایشگاهی / نجواهایی از پشت برج تقطیر!

به گزارش می متالز، ستاره: چرا اینقدر خودتو می خارونی؟ چشات چرا اینقدر قرمزه؟ چقدر آب می خوری؟

آواره: داداش تراز خودتو بگیر. من دیشب نخوابیدم. خبر روزنامه ها و خبرگزاری ها ر و می خوندم. کلی واستون مضمون کوک کردن.

ستاره: جدی؟ خب چی گفتن؟

آواره: کلی واستون داستان درست کردن. می گن شماها بچتون نمیشه. میگن بلد نیستین یکی دوتا پالایشگاه عین خودتون بسازین!

ستاره: عجب! خب دیگه چی می گن؟

آواره : میگن وقتی پیرمرد چشم آبی اومد بساط پالایشگاه سازی هم برچیده شد. آیا این حرف درسته؟

ستاره: نه قربونت. درستش اینه که پیرمرد چشم آبی که اومد ،دندون های همه رو شمرد. فهمید اینا دنبال پالایشگاه بازی ان نه پالایشگاه سازی. حالا من واست یه داستانی رو تعریف می کنم خوب گوش کن.

آواره: اینجا چه بویی می یاد؟…. خیلی خب. تعریف کن ببینم چی می گی؟

ستاره: این بو ربطی به پالایشگاه نداره. یه بوی دیگه است. ببین داداش! یه مثال واست می زنم خودت تا ته قضیه رو بخون. اگه شما  توی یه روزگاری که پول زیادی هم ته جیبت نیست یه گاو داشته باشی  که روزی ۲۰ لیتر بهت شیر بده که می تونی لیتری هزار تومن بفروشیش  وبعد ببینی می تونی از شیرش کره و خامه و پنیر درست کنی که ده برابر قیمتش بیشتر می شه اول میری یه گاو دیگه می خری که دوباره  روزی ۲۰ لیتر شیر بهت بده شیرشو بفروشی یا این که همون شیر گاوتو تبدیل به محصول پر ارزش میکنی؟ خدا وکیلی راستشو بگو.

آواره: خب معلومه. وقتی شیپیش ته جیبم سه قاپ می ندازه نمیرم گاو بخرم که. همون شیر رو میندازم توی تولید لبنیات. سود آوری مهمه. مگه مَشَنگم برم یه گاو دیگه بخرم؟

ستاره: قربون دهنت.اون پیرمرد هم اومد همین کار رو کرد. گفت آقا جون اول این نفت سفید و گاز مایع و نفتا و این فرآورده ها رو تبدیل به محصول پر ارزش تر کنیم بعد بریم سراغ خرید یه گاو دیگه.

آواره: خب حالا نمیشد این وسط یه پالایشگاه دیگه هم ساخت؟

ستاره: مَنَه باخ! باز که برگشتی سر خونه اولت؟ بابا جون مگه پالایشگاه ساختن، پیژامه است  که بری سرکوچه از مغازه بخریش. خدا تومن پول می خواد. حساب و کتاب داره. همون سال ۸۰ که حاجیمون مشغول کار بود ظرفیت پالایشی مملکت تقریبا یه چیزی حدود یک و شیش دهم میلیون بشکه بود. یعنی مثلا محصولات مازاد مثل ال پی جی و نفت سفید و یه چیزهایی توی همین مایه ها تولید می کرد. بعد رفت سراغ پایین دستی ها که اونها را تغذیه کنه. یه کمی قبل ازهمون سال ها بود که حضرت نعمت زاده هم یه سوت زد و رفیقاش هم با  کت شلوار مشکی و طوسی براق و پیرهن های یقه حسنی اومدن و پتروشیمی ها راه افتاد. فرآورده به مصرف محصولات جدید رسید که تولید پر سودتر چرخش بچرخه. اگه همون سال ها می اومدن پالایشگاه می ساختن که پدر صاحاب بچه در می اومد با اون همه محصول میانی که روی دستمون باد می کرد؟

آواره: خب!

ستاره: خب به جمالت! یه موضوع رو هم فراموش نکن. اولا پالایشگاه داری کاری خیلی خیلی پرهزینه است و تازه کار خود پالایشگاه هم نسبت به خرج  و حساب و کتابش چندان سودی توش نیست. یعنی ال پی جی و بنزین و گازوییل و نفت سفید و مازوت و پارافین و وکیوم باتوم و فلان و فلان  تولید کردن، اون هم توی این روز و وروزگار که پستونک بچه در یه نصفه روز قیمتش سه برابر میشه اصلا کار پرسودی نیست. حالا این بماند. اما مثلا اگه بیای نفتای پالایشگاه رو تبدیل کنی به محصولات پتروشیمی و یا مثلا ال پی جیشو یا  نفت سفیدشو و بقیه چیز میزا رو هم تا ته بری و تبدیل کنی، این زنجیره ارزش تازه شکل می گیره. گرفتی چی شد؟

آواره: خب این ها هم نمی گن که اون کارها ر و نباید کرد. میگن چی میشد حاجیتون پالایشگاه هم می ساخت؟

ستاره: خب پدرجان مگه زنگنه سرگنج نشسته بیاد همینطوری کشکی پالایشگاه درست کنه. ساخت پالایشگاه خیلی خیلی خرج داره. ما الان کلی محصول مازاد رو دستمون باد کرده نمی تونیم تبدیلش کنیم به محصولات پرارزش تر.حکایت اون یاروئه که از مجلس اومده بود به نیروگاه سازه می گفت بیا توشهری که من نماینده اش هستم با ۵۰ میلیارد تومن نیروگاه هزار مگاواتی بساز! مهندسه می گفت من فقط یه چند دقیقه عین ایگوآنا نگاش کردم گفتم عمو جان می فهمی چی داری می گی؟ خرید لوازم اولیه یه نیروگاه ۵۰۰ مگاواتی شیش هزار و پونصد میلیارد تومن هزینه داره. شوخیت گرفته؟۵۰ میلیارد تومن؟ با ۵۰ میلیارد فقط می تونی طرف های جنت آباد یه ساختمون کلنگی ۳۰ سال ساخت بخری! جون من چی می زنی اینقدر خجسته ای؟

آواره: عِه؟

ستاره: عید نه.الان! سال ۹۶ توی همین روزها میانگین تولید روزانه بنزین ۶۷.۲۸ میلیون لیتر بود اما در سال ۹۷ به ۸۷.۹۵ میلیون لیتر در روز رسید. بدون این که پالایشگاه جدیدی ساخته بشه.الانم که بهترین سوخت های یورو رو به خودکفایی رسوندیم. همین جماعت که این حرفها رو در میارن توی همون سال های پالایشگاه ستاره خلیج فارس نامه زدن که آقا برای راه اندازی فاز اول ۲۲۹ میلیون یورو و۷۲۰۰ میلیارد ریال پول می خوایم.واسه فاز دومم هم ۱۶۲ میلیون یورو به اضافه ۵۴۰ میلیارد تومن مایه لازم داریم تا سال ۹۷ دوتا فاز رو به بهره برداری برسونیم.اتفاقا همون روزها بود که  پیرمرد چشم آبی یکی از شاگرداشو آورد پای کار و اونم  بدون گرفتن یه قرون پول هردوتا فاز رو راه انداخت. تازه آقایون واسه فاز سه هم ۹۷ میلیون یورو به علاوه ۳۱۰ میلیارد تومن پول خواسته بودن که تا سال ۹۸ این فاز رو هم تحویل بدن.انگار پول علف خرسه.الانم واسه همینه غربتی بازی در میارن و هیاهو به پا می کنن..اینا اگه پالایشگاه ساز بودن همون سال ها فرآورده های پالایشگاهی رو تبدیل به محصول پر ارزش تر می کردن.حالا من ازت یه سوال بپرسم ناموسا درست جواب می دی؟

آواره: خب بپرس.

ستاره: میدونی چرا غواص ها توی قایق از پشت می پرن توی آب ؟

آواره: نه!

ستاره: چون اگه از جلو بپرن می افتن توی قایق!

آواره: مسخره می کنی؟

ستاره: نه به جان خودم.داستان پالایشگاه سازی هم فعلا توی کشور ما همین چوریه.اگه می بینی بابات بهت می گه برو سریخچال اون شیر رو بخور بدون بخاطر مهربونیش نیست.

آواره: پس بخاطر چیه؟

ستاره: بخاطر اینه که تاریخ مصرف شیره داره تموم میشه. پیرمرد چشم آبی هم حساب کار دستشه که می گه الان وقت پالایشگاه سازی نیست.بذارین اینی رو که زاییدیم بزرگش کنیم بعد بریم سراغ بچه بعدی. طرف عروسی میکنه، هفته بعد دست خانوم رو میگیره میبره دکتر، میگه: دکتر ما بچه دار نمیشیم! دکتره میپرسه: چند وقته ازدواج کردین؟ طرف میگه: یک هفته است! دکتره شاکی میشه، میگه: داداشِ من، این زنه، مایکرووِیو که نیست. حالا حکایت ایناست.بابا به قول ارمنی ها گاماس گاماس!

آواره: به هرحال میگن زنگنه پالایشگاه نساخت.

ستاره: خب به نظر من علتش اینه که اونا از موتوری جنس میگیرن! برای همین یادشون میره که اتفاقا حاجیمون، هم فرآورده های میانی رو برد توی چرخه تولید محصولات جدید و هم پالایشگاه های تکمیل نشده رو تکمیل کرد.همین ستاره خلیج فارس که گفتم.یا همون پالایشگاه بندر عباس. یاطرح توسعه پالایشگاه شازند. خداوکیلی این سه تا پالایشگاه نسبتا ضرر ده بودن و چیزی نمونده بود  بود که بیان صاحاباشو دست بند قپونی بزنن ببرن آب خنک بخورن.زنگنه اگه پالایشگاه هم می ساخت فردا این جماعت می گفتن این پل عابر پیاده که ساختی فایده نداره چون رودخونه ای زیرش نیست! اونا شنیدن برای اینکه شکست نخورن بهتره هرگز تلاش نکنن!

آواره: راستش منم بهشون شک کردم.آخه یه دفعه داشتن یواشکی تو خودشون می گفتن: خیلی کِیف میده به یکی بگی وایسا ازت عکس بگیرم؛ بعد ازش فیلم بگیری….عین منگولا نگات میکنه….. یه  بار امتحان کن! می میری از خنده! خلاصه  در مورد پالایشگاه سیراف هم پشت سرتون حرف زدن.میگن اینا سیراف رو هم ول کردن به امان خدا.

ستاره: گفتم که.اینا بنظرم صنعتی و سنتی رو با هم می زنن.اصلا سیراف مال بخش خصوصیه و دولت طبق اصل ۴۴ حق نداره حتی یه قرون توی اون وارد سرمایه گذاری و کار بشه. اگه بخاطر تحریم ها و مشکلات سیاسی فاینانس های خارجی سیراف قطع شده حاجی ما چیکاره است که اونو مقصر می دونن؟ یه روزی روزگاری یه شرکت خصوصی یه واحد سیراف رو دستش گرفت و پولشو هم داشت و ۸۵ درصد تجهیزاتشو خرید و الانم  کار رو تا ۴۰ درصد پیشرفت فیزیکی جلو برده و لابد داره حالشو می بره و بقیه هم نتونستن.چون پولی در بساط ندارن.الان نه صندوق بازنشستگی حس و حال حضور در سیراف رو داره و نه تاپیکو. نه گسترش انرژی پاسارگاد دل و دماغ کار داره و نه شرکت سرمایه گذاری سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح (ساتا).دحالا آقایون مدعی چی شدن در مورد سیراف؟

آواره: خب دیگه…..حرفه…. میزنن دیگه.

ستاره: نه داداش. حرف باید حساب داشته باشه.همه یهو می خوان همه چی رو چپو کنن و صاحاب شن. قدیم ها می گفتن : یه روز چند تا رفیق میخواستن برن گردش، اولی میگه ماشینش با من، دومی میگه نهارش هم با من، سومی هم میگه تخمه و چایی هم با من، چهارمی میگه پس حالا که همتون یه چیز میارین منم داداشمومیارم. حالا داستان این هاست……ببینم دیگه چی میگفتن پشت سر ما؟

آواره: درست یادم نمیاد.بذار یه خرده فکر کنم….یادم رفته.

ستاره: ولش کن.عیب نداره.ننه خدابیامرزم می گفت آدم حرف چِرت یادش میره!

عناوین برگزیده